فیروزآباد

فیروزآباد

فیروزآباد

فیروزآباد

چند حکایت از ملانصر‌الدین 2

اشتباه مختصر
یک اروپایی به شهر ملا آمده و در مجلسی تعریف عمارات و قصر های مشهوری را که چطور سر به فلک کشیده اند مینمود. ملا که تصور نمود لاف میزند خواست از او عقب نماند و گفت: در نزدیکی ما شهری است که در یکی از باغات آن قصری ساخته اند به عرض پنج هزار ذرع... در این هنگام چند نفر مطلع وارد مجلس شدند. ملا مطلب را این چنین ادامه داد: ....به طول پنجاه ذرع... یکی از حضار پرسید: چطور عرض پنجاه هزار ذرع و طول پنجاه ذرع؟ ملا گفت: ورود آقایان مجبورم کرد طول را تحقیق بگویم. در عرض هم چندان مبالغه نشده و صحیح آن بیست و پنج ذرع میباشد

معامله غریب
ملا وارد شهری شده در بازار به دُکان لباس فروشی رفت و پتلونی برداشته و قیمت کرده پوشید و شروع کرد به راه رفتن. پس از چند قدم برگشته پتلون را کنده و گفت: پتلون ام چندان عیب ندارد. این را بگیر و به جای آن یک واسکت بده. صاحب دُکان واسکتی آورده به او پوشاند. ملا راه افتاد. صاحب دُکان مطالبه پول کرد. ملا گفت: عجب... مگر به جای واسکت پتلون را به شما ندادم؟ دُکاندار گفت: پول پتلون را که ندادی؟ ملا گفت: پتلون را بر نداشتم که پولش را بدهم
 

نصایح ملا
ملا در مجلس حاکم نشسته و دستورالعـملهای گوناگون برای طرز حکومت و رفتار با مردم و غیره میداد. حاکم هر چه تاًمل کرد ملا از روده درازی برنداشت. در آخر حاکم خشمگین گشته گفت: مرد احمق چه کسی ترا آنقدر جری کرده که در حضور مثل من بزرگی این همه حرف بزنی؟ ملا گفت: کوچکی


حساب سازی
ملا زمانیکه کسب میکرد مقداری نسیه داده و در دفتری بطور یادداشت نوشته بود. روزی یکی از بدهکاران از جلوی خانه اش میگذشت. ملا او را خوانده گفت: میدانی چند وقت است به من مقروضی و حاضر به ادای قرضت نشدی؟ آن شخص که دانست ملا سماجت خواهد کرد گفت: دفتر را بیاورید ببینم قرض من چیست. ملا که به وصول طلبش امیدوار شد با عجله دفتر را آورده قرض او را حساب کرد سی و یک دینار بود. آن شخص نگاه کرد و دید که از همسایه اش هم بیست و پنج دینار طلب دارد گفت: ملا این همسایه و قوم من که با شما حساب دارد حسابش را از من کم کنید. بیست و پنج دینار که از سی و یک دینار کم شود، شش دینار باقی خواهد ماند. آنرا هم لطف کرده حساب هر دو را قلم بگیرید. ملا که خیلی به تصفیه حساب ها علاقه مند بود شش دینار پول و سندی که تصفیه هر دو حساب را در آن نوشت به او داد و برای زنش مژده برد که دو طلب خود را به این سادگی با دادن شش دینار وصول کرده. زن ملا با دیدن این حسابسازی غریب مدتی سعی کرد تا موضوع را به ملا بفهماند. ملا پس از فهمیدن موضوع به محضر قاضی رفته در حضور جمع دفتر را نشان داده و داستان را بیان نمود. قاضی به سراغ مرد مدیون فرستاد و گفت: این چه قسم حسابی بود که برای ملا ساختی؟ آن شخص جواب داد: چون ملا اصرار به تصفیه حساب داشت و من هم پول نقد نداشتم و دیدم آبرویم را خواهد برد با او شوخی کردم و او هم از کثرت هوش شوخی را جدی تلقی کرد و حساب را تصفیه نمود. پس قاضی از او سندی گرفته به ملا داد و از ملا خواهش کرد چون حساب نمیداند بعد از این در این قبیل مواقع از دیگران پرسد که مجبور به مراجعه به قاضی نباشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد